گروه جهاد و مقاومت مشرق - زندگی جریان دارد و نمیتوان منتظر ماند، اما چندین سال است که خانوادههای چهار دیپلمات ایرانی زندگیشان در کنار انتظار عزیزانشان جریان دارد و هر که میرسد نمکی بر زخمشان میپاشد و میرود؛ یکی میگوید: «منتظر خبرهایی از حاج احمد باشید»، دیگری میگوید: «من خودم دیدم که او را با شلیک گلوله کشتند»، برخی همرزمان و همراهانشان میگویند: «ما تا لحظه آخر آنها را زنده دیدیم» و دوستداران آنها هم میگویند: «اللهم فک کل اسیر»، ولی هیچ شخصی از حقایق پشت پرده پرونده حاج احمد متوسلیان و همراهانش یا آگاه نیست یا واقعیت را نمیگوید و حالا 14 تیر فرصتی برای بازخوانی ماجراست. «فرهیختگان» در گفتوگو با افراد مطلع که تعدادی از آنها نخواستند نامشان فاش شود و همچنین برادر حاج احمد متوسلیان، پروندهای متفاوت از سالهای قبل در راستای روشنسازی جریان ربوده شده و تلاش برای آزادی این دیپلماتها تدوین کرده است.
شواهد زندهبودن و اسارت در اسرائیل
در چهاردهم تیر ۱۳۶۱، اعضای حزب فالانژ اتومبیل هیاتنمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور از پست ایست بازرسی را متوقف کردند و چهار سرنشین خودروی مزبور را بهرغم مصونیت دیپلماتیک گروگان گرفتند و پس از شکنجه و بازجویی به نظامیان اسرائیلی تحویل میدهند که البته از سرنوشت آنان تاکنون اطلاعی در دست نیست. به گفته مرکز اسناد انقلاب اسلامی «اگرچه ابتدا گفته میشد که سیدمحسن موسوی کاردار جمهوری اسلامی ایران در بیروت و همراهانش کشته شدهاند؛ اما شواهد و مدارک موجود، حاکی از آن است که آنها در اسارت اسرائیل هستند.» سیدحسن نصرا... دبیرکل حزبا... لبنان به مناسبت روز آزادی اسرا در بیروت گفت: «نشانههایی وجود دارد که دیپلماتهای ایرانی در زندانهای اسرائیل به سر میبرند.» اسرائیل در گزارش خود ادعا میکند چهار دیپلمات ایرانی توسط نیروهای لبنانی (فالانژهای سابق) ربوده شده، به دست این نیروها کشته شدند و اجساد آنان دفن شده است. اسرائیل دشمن ماست و ما نمیتوانیم به گزارشهای آن اعتماد کنیم. همانطور که اسرائیلیها در گذشته هم حضور بعضی اسیران در زندانهای خود را تکذیب میکردند، اما مشخص شد که این اسیران در زندانهای این رژیم بودهاند.» حسین دهقان (وزیر دفاع ایران) سوم خرداد ۱۳۹۵ خبر داد احمد متوسلیان و دیپلماتهای ربودهشده ایرانی زندهاند و در اسارت اسرائیل هستند. یک زندانی یونانی آزادشده از زندانهای اسرائیل با مراجعه به سفارت ایران در یونان ادعا کرده هر چهار ایرانی را در زندانهای اسرائیل دیده است. اما رونن برگمن در کتاب «برخیز و بیدرنگ او را بکش» (بهمن ۱۳۹۶) به نقل از رابرت حاتم (مسئول کشتار فالانژیستها) میگوید فالانژها با اجازه اسرائیلیها چهار دیپلمات ایرانی را به قتل رساندند.
حمید داوودآبادی، پژوهشگر حوزه دفاع مقدس:
میدانیم گروگانهایمان شهید شدهاند
حمید داوودآبادی، جانباز، عکاس، خبرنگار، محقق و نویسنده دفاع مقدس که پیگیر پرونده حاج احمد متوسلیان بود و توانسته بود با هزینه و پیگیریهای شخصی تا حدودی به اسنادی که میتواند اطلاعاتی از پرونده این چهار دیپلماتیک را مشخص سازد، دست پیدا کند، درباره این داستان به «فرهیختگان» میگوید: «سال ۱۳۷۰ در جلسهای محرمانه در مرکز مطالعات وزارت امور خارجه که با حضور نماینده ایران، نمایندهای از لبنان و نمایندهای از سفارت آلمان درخصوص پرونده چهار گروگان ایرانی حاجاحمد متوسلیان، سیدمحسن موسوی، تقی رستگار و کاظم اخوان برگزار شد. نماینده لبنانی فردی به نام عمار بود که به محض ورود، با مشاهده فردی ایرانی که در آن زمان مسئولیت پرونده گروگانها را برعهده داشته، اقدام به خروج از جلسه میکند و میگوید چه کسی این را به جلسه آورده است؟ او نمیگذارد کار به نتیجه برسد. با بودن او، من در این جا نمیمانم.» و قصد رفتن داشت که مقامات وزارت خارجه از او خواهش کردند بماند و ماند. عمار ماوقع آن جلسه را اینگونه تعریف کرد که نماینده سفارت آلمان در حاشیه بحث به نماینده ایران گفت: «طرف اسرائیلی حاضر است درقبال اطلاعاتی از ران آراد خلبان اسرائیلی، فیلمی را بدون مشخص بودن زمان و مکان، به ایران ارائه بدهد که نشان میدهد سه تن از این افراد زنده هستند و در فیلم صحبت میکنند.» با این حرف، فرد حاضر در جلسه که همواره بر زنده بودن گروگانها تاکید داشته و نقش کلیدی در به نتیجه رسیدن یا نرسیدن این پرونده داشت، جلسه را به هم میزند و در چرخشی ۱۸۰ درجه، میگوید: «اینها همه شایعه است. شما دروغگو هستید و میخواهید ما را فریب بدهید. ما میدانیم گروگانهایمان شهید شدهاند.»
نماینده سفارت آلمان هم سریع جمع میکند و میرود و همه میمانند او که تا دیروز اگر کسی میگفت آنها شهید شدهاند، محکم جلویش میایستاد، چرا با عنوان کردن شهادت آنها، جلسه را به هم زد و نگذاشت به نتیجه برسد؟!
برادر حاج احمد متوسلیان: مادر شهادتش را قبول کرده
به مناسبت سالروز ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی با امیر متوسلیان، برادر سردار احمد متوسلیان به گفتوگو پرداختیم.
نسبت به سال گذشته اقدام مثبتی در راستای پیدا شدن یا اطلاع از اوضاع آنها انجام شده است؟
امسال هم مانند پارسال هیچ اتفاق خاصی نیفتاد. چند وقت پیش هم که روز آزادی خرمشهر بود، آقای روحانی رئیسجمهور محترم از ما دعوت کردند و مادرم به مدت سه ساعت مشقت سختی راه را تحمل کردند و در مراسم رئیسجمهور شرکت کردند و درنهایت هم هیچ نتیجهای حاصل نشد. این بازی، همچنان بازی است و مطمئن باشید این بازی نهضتش ادامه دارد.
افرادی میگویند چشمانتظاری برای حاج احمد معنایی ندارد، همینطور است؟
راست میگویند. امروز صبح با حاج محمدآقا کوثری که هم دو دوره نماینده مجلس بودند و هم فرمانده سپاه حضرت رسولا... و هم همرزم حاجاحمد بودند، به مدت یک ساعت و نیم به گفتوگو پرداختم و زمانی که ایشان خواست از حاجاحمد یاد کند، گفت: «شهید حاجاحمد متوسلیان». یکی از دوستانی که همراه من بود، گفت حضرت آقا گفتند آنها را شهید خطاب نکنید، و او پاسخ داد: «حضرت آقا به آنهایی که دعا میکنند ما شهید شویم، میگویند نه شهید نمیشوید، باید خدمت کنید» و این موضوع برای این است که اسم حاجاحمد زنده بماند، وگرنه حاج احمدآقا شهیدند.
حاجآقا کوثری هم مصر بودند که حاج احمدآقا را همان ابتدا شهید کردند و اینها قصه دوستان است که تعریف میکنند و فیض میبرند که این چهار نفر را بلاتکلیف نگه دارند. وقتی به یک نفر میگویند پدرت اسیر است، او را آنقدر عزیز میکنند تا پدرش یک روز آزاد شود. اما وقتی که میگویند پدرت شهید شد، تا چهلم همه یادشان میرود، همه ریشها را میتراشند و دیگر کسی یاد پدر شهیدش نیست، لذا دوستانی هم هستند که از ادامهدار شدن این داستان فیض میبرند و یکی از این افراد، خانواده آقای موسوی است.
«رائد موسوی» هرساله هزینهای را میگیرد که بخواهد در آن محل تحقیق کند، ولی هیچ تحقیقی تاکنون ارائه نداده است.
کسی تاکنون از رائد موسوی پرسیده است که عموی شما که این سالها مبالغی برای پیگیری سرنوشت چهار دیپلمات گرفته، آیا تاکنون یک برگه A4 گزارش از اقداماتش ارائه داده است؟
من به رائد موسوی هم گفتم که هیچ وقت به عمویت نگفتی عمو، بابای من کو؟ یا زمانیکه دیدی عمو برایت پول خرج میکند، آن هم پولهایی که از بیتالمال میگیرد، دیگر ساکت شدی!
خیلی جالب است؛ یک بخشی از مسئولان خودمان هم حرفهای عجیبی میزنند، مثل سردار دهقان و محسن رضایی. سردار دهقان میگوید: «یک وزیر دفاع همیشه یک وزیر دفاع است.» به این آقا زنگ زدم، گفتم شما گفتید دیپلماتهای ما زنده هستند، سند و مدرکی را که داشتی و روی آن حرف زدی به مردم ارائه کن، اصلا خانوادهها را بیخیال، چون حرمتی برای خانوادهها قائل نیستید. شما به مردمی که پیگیر سرنوشت حاج احمد و سه نفر دیگر هستند، به آنها این اسنادی را که میگویی داری، نشان بده! این اسناد کجاست؟ چرا این اسناد را به مردم معرفی نمیکنی؟
مادرتان هنوز چشم انتظار است؟
مادر میگویند که انشاءا... خدا، احمد را قرین رحمت کند و شفیع ما شود. مادر شهادت حاج احمد را رسما قبول کردند و حدود سال گذشته آب پاکی را روی دست ما ریختند و گفتند: «من هم حاج احمد را به خدا برگرداندم و هیچگونه توقعی ندارم و با خدا معامله کردم.»
اول باید یقه فالانژها را گرفت
لبنان از سالهای دور به علت دخالتهای پیدا و پنهان خارجی و تعدد اقوام، به نوعی به کشور 72 ملت معروف بوده و همواره بستر شکلگیری درگیری و چالشهای متعدد و مختلف به شمار میرفته است؛ چالشهایی که در چند برهه باعث کشته شدن بسیاری از مردم این کشور شد.
یکی از گروههای فعال در این میدان سیاست و نزاعهای قومی- قبیلهای حزبی به نام فالانژ است؛ جنبشی ناسیونالیستی که در سال 1936 توسط فردی به نام پیر الجمیل تاسیس شد. در منابع مختلفی آمده که موسس این حزب در ابتدای دهه 1930 میلادی با حضور در کشورهای اروپایی نگاههای ناسیونالیستی و فاشیستی موجود میان سران برخی کشورها مانند نازیهای آلمان را اکتساب و بر همان مبانی در لبنان فلانژها را پایهگذاری کرده است. در متون منتشرشده از این حزب، ایجاد حس مسئولیت ملی و نظم جوانان با شعار رسمی «خدا، میهن، خانواده» و همچنین شعار «اول لبنان» بهعنوان معینکننده خط مشی آنها معرفی شده است. همانطور که در بالا گفته شد، حس ناسیونالیسم لبنانی این گروه در ابتدا باعث ایجاد زاویه نهتنها با گروههای سیاسی دیگر شد، حتی با ماجرای پانعربیسم و موافقین آن هم که آن زمان در قدرت بودند، به چالش خورد.
در تاریخچه حضور این حزب در میدان سیاست لبنان وقایع و رخدادهایی دیده میشود که ماهیت و ابعاد نظر و عمل آنها را به دقت بازگو و مشخص میکند. مهمترین نمونهای که شاید همه لبنانیها این گروه سیاسی را با آن میشناسند، وقایع مربوط به جنگ داخلی در لبنان حد فاصل دهه 1970 تا 1990 میلادی است.
واقعه اول به همان اعتقادات ناسیونالیستی و نتیجتا ضدیت آنها با مهاجران فلسطینی ساکن لبنان برمیگردد. در 13 آوریل سال 1975 شاخه نظامی این حزب سیاسی با حمله به یک اتوبوس حامل فلسطینیها در منطقه «عینالرمانه» سرنشینان آن را بهطور کامل قتلعام کردند و با همین اقدام رسما لبنان را برای بازهای 15 ساله وارد یک جنگ داخلی کردند. واقعه دوم مربوط به بزرگترین قتلعام فلسطینیان است. در سال 1982 «ایلی حبیقه»، یکی از رهبران نظامی این حزب با مشارکت ارتش رژیم صهیونیستی و شخص آریل شارون با یورش به اردوگاه «صبرا و شتیلا» قریب به 3500 پناهنده فلسطینی را به شهادت رساندند.
سومین واقعه دخالت مستقیم آنان در ربودن چهار دیپلمات ایرانی در تابستان 1982م است؛ چهار دیپلمات ایرانی با اتومبیل سفارت جمهوری اسلامی ایران رهسپار بیروت شدند و چون بیروت در محاصره نیروهای اسرائیلی قرار داشت، اتومبیل این چهار تن از راه «بعلبک» رهسپار «زغرتا» و در آنجا متوقف شد و سپس از این شهر با خودروی ژاندارمری لبنان به راه خود ادامه دادند تا اینکه ساعت 13:30 روز 14 تیرماه به منطقه «برباره»، واقع در شمال بیروت که محل تمرکز نیروهای فالانژ بود، رسیدند و در پست بازرسی «برباره» به دست عدهای ناشناس ربوده شدند. شواهد موجود، حکایت از آن دارد که نیروهای فالانژ به سرکردگی «ایلی حبیقه» و «سمیر جعجع»، این چهار نفر را ربوده و پس از مدتی آنها را تحویل صهیونیستها دادهاند.
*روزنامه فرهیختگان